بیداری انسان کار
برگردن: ا. م. شیری برگردن: ا. م. شیری

«٨٧ سال پیش، در ٢١ ژانویه سال ١٩٢٤، برابر با اول بهمن ماه سال ١٣٠٢،

ولادیمیر ایلیچ لنین، آموزگار بزرگ پرولتاریای جهان، چشم از جهان فروبست» (مترجم).

ویکتور تیولکین،

دبیر اول کمیته مرکزی حزب کمونیست کارگری روسیه- حزب انقلابی کارگران

 

عظمت ولادیمیر ایلیچ لنین در نزد ما کمونیستها نه فقط بدان سبب است که انقلاب کبیر سوسیالیستی اکتبر تحت رهبری او به پیروزی رسید، نه فقط بدان جهت است که روسها را بیش از همه در جهان مشهور ساخت و بیش از همه تأثیر مثبت بر روند ترقی جهان گذاشت، بلکه، بدین دلیل است که ما امروز هم برای یافتن پاسخ مبرمترین مسائل زندگی و مبارزه مان با او مشورت می کنیم.

عمده ترین مشخصه لنین و لنینیسم کدام است؟ نبوغ او در پیش بینی نظری؟ یا توانائی خارق العاده او در سازمانگری و عمل انقلابی؟ و یا ممکن است وفاداری پرشور و فداکارانه او به انقلاب باشد؟

بنظر می رسد، کمال لنین در تعیین هدف، یعنی آزادی طبقه کارگر، و اعتقاد راسخ به نیروی طبقه کارگر، اساسی ترین مشخصه وی می باشد.

از یک سو، این اعتقاد مبتنی بود بر درک ساده و قابل فهم انسان از عدالت، که ولادیمیر اولیانوف جوان آن را با این کلمات بیان نمود: «... بیداری انسان- این بیداری، از چنان اهمیت بسیار بزرگ، جهانشمول- تاریخی برخوردار است که هر گونه فداکاری در راه آن ارجمند است»(منتخب کامل آثار روسی، جلد اول، صفحه ٤٠٣).

لنین تمامی زندگی خود را صرف این بیداری کرد. زیرا او این بیداری را نه بعنوان وظیفه ساده یک غیبگو، بلکه بیدار کردن را بمعنی برخاستن و درک این امر که دیگر چنین نتوان زیست، در نظر داشت. او بیدار کردن را نه حتی بمثابه یک وظیفه پیامبرانه، بلکه بمثابه باز کردن چشم خلق پس از بیداری و هدایت آنها در راه درست تعریف می کرد و بر این عقیده بود که اگر حتی بعنوان وظیفه ولی در مقیاس بسیار بزرگ، اما مخصوصاًَ باید عملاًَ بیدار کرد و برخاستگان را برای کار و مبارزه امروز و فردا سازماندهی نمود. وی به رهبران انقلاب اینگونه ندا در داد:

«اولین وظیفه هر کسی که می خواهد "راه سعادت بشریت" را بپیماید، این است که خود را بیهوده نفریبد بلکه، باید دارای چنان شهامتی باشد که آنچه را که هست، بازشناسی کند.

و زمانیکه ایدئولوگهای زحمتکشان این موضوع را درک نموده و حس کنند، آنوقت آنها اعتراف خواهند کرد که "ایده آلها" نباید شامل ساختن بهترینها و نزدیکترین راهها، بلکه باید شامل فرمولبندی وظایف و اهداف همه آن "مبارزات بی امان طبقات اجتماعی" باشد که در برابر چشمان ما در جامعه سرمایه داری جریان دارد؛ که معیار موفقیت مساعی آنها نه در تحلیل شوراهای اجتماعی و دولت، بلکه در میزان گسترش این ایده آلها در میان طبقات مشخص جامعه می باشد؛ که بالاترین آیده­آلهای شما هر گاه نتوانند مستقیماًَ با منافع خود شرکت کنندگان در مبارزه اقتصادی در هم آمیزند؛ با مسائل "محدود" و کوچک زندگی این طبقه مثل مسئله "پاداش عادلانه به ازای کار" ادغام شوند، بقدر یک سکه مسی هم ارزش نخواهند داشت...».

ولادیمیر ایلیچ بعنوان یک سازمانگر جنبش کارگری و یک انقلابی بزرگ، اهمیت سازماندهی مبارزه زحمتکشان را، از مبارزه برای نزدیکترین اهداف، مثل مبارزه برای دستمزد، محل و شرایط کار تا مبارزه در راه دفاع از شایستگی خود را با این سخنان مورد تأکید قرار داد.

لنین بعنوان یک تئوریسین، باور خود به طبقه کارگر را چنین دقیق فرمولبندی کرد: « فقط کسی مارکسیست است که شناسائی مبارزه طبقاتی را تا قبول دیکتاتوری پرولتاریا بسط می دهد»(جلد ٣٣ روسی، صفحه ٣٤).

لنین همه آن انقلابیون خام را که سعی داشتند از سخنان سخت در باره دیکتاتوری در گذرند و تلاش می کردند واقعیت مبارزه آشتی ناپذیر طبقاتی را با دعوت به پیروزی از راه توسعه تشریفات دمکراتیک عوض کنند، به استهزاء گرفته، چنین گفت: «دیکتاتوری پرولتاریا، تنها گام عملی به سوی برابری و دمکراسی، نه در روی کاغذ، بلکه در واقعیت، نه در عبارات سیاسی، بل در واقعیات اقتصادی بحساب می آید». و در ادامه، شاید، مخصوصاًَ منادیان راه دستیابی به هدف از طریق «انتخابات سالم» را مورد خطاب قرار داده، اضافه می کند: «فقط دونان یا احمقان می توانند تصور کنند که پرولتاریا ابتدا باید اکثریت را در انتخاباتی که در زیر ستم بورژوازی، زیر استبداد بردگی مزدوری برگزار می شود، بدست آورند و سپس قدرت سیاسی را بدست بگیرند. این تصور، اوج حماقت یا ریاکاریست. این امر، بمعنی جایگزینی مبارزه طبقاتی و انقلاب با انتخابات در شرایط موجودیت نظام کهنه، با وجود حاکمیت پوسیده است»(جلد ٣٩ بزبان روسی، صفحات ٢١٧- ٢١٩).

امروزه در جهان احزاب زیادی فعالیت می کنند که خود را کمونیست می نامند، ولی از دیکتاتوری پرولتاریا به بهانه تغییر شرایط و پیدایش شرایط دمکراتیک صرفنظر نموده اند. البته، آنها هم حق موجودیت دارند ولی، بهیچوجه حق ندارند خود را مارکسیست- لنینیست بنامد. لنین در مورد چنین احزابی مدتها پیش و یک بار برای همیشه گفته است: «... ما آنهائی را که از دیکتاتوری پرولتاریا صرفنظر کرده اند، استهزاء می کنیم و می گوئیم که این انسانهای کودن، نمی توانند بپذیرند که یا باید دیکتاتوری پرولتاریا برقرار شود و یا دیکتاتوری بورژوازی. هر کس که تصور دیگری داشته باشد، یا احمق است یا بیسواد سیاسی، که راه دادن او نه فقط به تریبون، حتی به جلسات نیز شرم آور است»(جلد ٣٨ بزبان روسی، صفحه ۵٦).

این تباین نظری، عملاًَ کمونیستها را از فرصت طلبان و سوسیال- دمکراتها متمایز می سازد. وجه تمایز آنها با هم دقیقا در چگونگی مناسبات آنها با زحمتکشان است. سوسیال- دمکراتها هم که بسیاری مسائل مربوط به منافع زحمتکشان را مثل کمونیستها دقیق توضیح می دهند، در هر حال نه در راه برقراری حاکمیت زحمتکشان، بلکه بخاطر حاکمیت خود مبارزه می کنند و پنهان نمی کنند که اگر زحمتکشان در انتخابات به آنها رأی دهند، سیاست دفاع از منافع آنها را پیش خواهند برد. نتیجه عملی این برخورد چه خواهد بود، از نمونه های نسشتهای چندین ساله اپورتونیستها در پارلمانهای ملی و خارجی بسیار واضح است. آقایانکه در حرف از منافع خلق دفاع می کنند، ضمن شکوه از تعداد کم آراء، زحمتکشان را به شرکت فعال در انتخابات آزاد آینده و انتخاب بهتر، بدون وارد ساختن خلل محسوس به نظم موجود و مالکان خصوصی دعوت می کنند.

این در حالیست که کمونیستها سرود انترناسیونال را راهنمای عمل خود قرار می دهند.

برما نبخشد فتح و شادی

نه خدا، نه شه، نه قهرمان.

با دست خود گیریم آزادی

در پیکارهای بی امان!

روشن است که امر سازماندهی توده های زحمتکش در مشت میلیونی کارگر، به بیان روشن مایاکوفسکی، فقط وظیفه حزب کمونیست، حزب طبقه کارگر است. این وظیفه را بلشویکهای تحت رهبری لنین به انجام رساندند و حاکمیت دولتی را نه تنها بمثابهقدرت زحمتکشان، بل بعنوان قدرت خود زحمتکشان برای زحمتکشان درک کردند. این قدرت در ماهیت امر، دیکتاتوری پرولتاریا بود، که بدست پرولتاریای روس در سیمای شوراها و با سازماندهی بلشویکها تحقق یافت و خود کارگران در جریان مبارزات شدید سالهای ١٩٠۵- ١٩١٧ به اهمیت و درستی این شیوه اعمال حاکمیت پی بردند. بلشویکهای تحت رهبری لنین نیز با انطباق ارگانیک این شکل حاکمیت با سازماندهی عینی مردم در پروسه کار، آن را به برنامه خود اضافه کرده، اعلام نمودند: «اعضای شوراها و نهادهای دولتی نه بر پایه تقسیمات محلی و منطقه ای، بلکه بر اساس محلهای کار (کارخانه ها و مراکز تولیدی) انتخاب خواهند شد».

این استدلال لنین، ممکن است برای توده ها نمونه و بیش از برنامه حزب قابل درک باشد که در روزهای سخت نومیدانه کشور در پائیز سال ١٩١٧ نوشت: «ما خیال پرداز نیستیم، ما می دانیم که هر کارگر ساده و هر کدبانوئی الآن قادر به رهبری کشور نیست. ما در این مسئله، هم با کادتها، هم با برشکوفسکی(Breshkovski) و هم با تسرتلی(Tsereteli) موافقیم. اما وجه تمایز ما با این هموطنان این است که ما خواهان قطع فوری آن ادعا هستیم که گویا فقط ثروتمندان و یا مأموران برخاسته از خانواده های ثروتمند از عهده اداره کشور، امور روزمره و مدیریت کارهای روزانه بر می آیند. ما می خواهیم به کارگران آگاه و سربازان آموزش مدیریت امور دولتی داده شود و این آموزش هر چه سریعتر آغاز شود. یعنی همه زحمتکشان و همه فقرا باید بدون تأخیر و فورا به این آموزش جلب شوند» (جلد ٣٤ بزبان روسی، صفحه ١۵).

در همه حال، لنین نه تنها باور نامحدودی به توان انسانهای کار داشت، حتی آنها را بمثابه بالاترین داور برای اعضای خود حزب می دید. در دوره پاکسازی حزب کمونیست اتحاد شوروی(بلشویک) او نوشت: «توده های زحمتکش با دقت فوق العاده بالائی تفاوت بین کمونیستهای شرافتمند و صادق را با آنهائی که حس نفرت نسبت به انسان را، به انسان جویای نان خود با عرق جبین و فاقد هر گونه امتیاز و "هر گونه دسترسی به رؤسا" را القاء می کنند، تشخیص می دهند»(جلد ٤٤ بزبان روسی، صفحه ١٢٢).

لنین به توانائی انسان بیدار شده در زیر بار ستم، به استعداد نامحدود رشد عقلانی آن باور داشت. او در مکاتبات خود با آ. م. گورکی(A. M. Gorkyi)، این عبارت معروف را در باره مغز ملت نوشت: «قدرت عقلانی کارگران و دهقانان در مبارزه برای سرنگونی بورژوازی و حامیانش، در مبارزه با روشنفکرنمایان و پادوهای سرمایه که خود را مغز ملت می نامند،  رشد می کند و تحکیم می یابد»(جلد ۵١ بزبان روسی، صفحه ٤٧). امروز با نگاهی به خلاقیتهای شبه روشنفکری و روشنفکرمآبانه مقامات دولتی و یا در گذشته نچندان دور، به مدیحه لئونید ایلیچ برژنف عزیز مبنی بر تعریف حزب کمونیست اتحاد شوروی بمثابه عقل، شرافت و وجدان دوران و همچنین، به ستایشگران امروزی بازار و مالکیت خصوصی، درک می کنی که لنین در تأکید بر اینکه فقط طبقه کارگر و نزدیکترین متحدان آن در جبهه پرولتاریا می توانند از حزب پشتیبانی کنند، چقدر محق بود. او نوشت: «زحمتکشان و توده های استثمار شونده را فقط طبقه ای می تواند رهبری کند که بدون تزلزل براه خود می رود، در سخت ترین، سنگین ترین و خطرناکترین شرایط، روحیه خود را نباخته و دچار یأس نمی شود. ما به انگیزه های هیستریک نیاز نداریم. ما به گامهای سنجیده گردانهای پولادین پرولتاریا احتیاج داریم»(جلد ٣٦ بزبان روسی، صفحه ٢٠٨).

لنین با واقع بینی بر این مسئله تأکید می کرد که، «استثمارشوندگان پیروز خواهند شد، زیرا زندگی پشتیبان آنهاست و نیروی تاریخ و قدرت توده ها در پشت سر آنهاست، نیروی پایان ناپذیر همه فداکاران، صاحبان عقیده و پیشروان صادق بیدار شدگان برای ساختن نظم نوین، همه ذخایر عظیم نیرو و استعدادهای موسوم به "مردم ساده"، کارگران و زحمتکشان همراه آنها هستند، آری! آنها پیروز خواهند شد!»(جلد ٣۵ بزبان روسی، صفحه ٣٤).

حزب کمونیست کارگری روسیه ضمن انطباق خط حرکت خود با این ویژگیهای مسلم اعتقاد لنینی به قدرت، عقلانیت و پیروزی تاریخاًَ قطعی طبقه کارگر، با ارزیابی از اوضاع کنونی و در پاسخ به سؤال چه باید کرد؟ اعلام می دارد: باید از موضع لنینی به سوی کمونیسم پیش رفت. باید با طبقه خود متحد شد و زحمتکشان را بمبارزه در راه منافع اقتصادی و همچنین بمبارزه گسترده سیاسی فراخواند. بمنظور دستیابی به این امر مهم، جبهه متحد زحمتکشان روسیه تشکیل شده و به سازماندهی زحمتکشان ادامه می دهد. جبهه متحد زحمتکشان روسیه بر اساس برنامه لنینی در راه بیداری انسان فعالیت می کند و درست به همین سبب، حاکمیت دندان به هم می ساید و هر بار به بهانه ای از ثبت این جبهه خودداری می کند. ما یقین داریم که دیر یا زود این مانع را نیز پشت سر خواهیم گذاشت، زیرا، از نظر ما، مسئله اصلی اهمیت دارد.

امروز، در روزهای یاد لنین، ما این درس او را راهنمای عمل خود قرار داده ایم که: «انقلاب بوقوع خواهد پیوست یا نه، تنهابه ما بستگی ندارد. ما وظیفه خود را انجام می دهیم و مطمئنیم که این کار ما تا ابد بی نتیجه نخواهد ماند»(جلد ٢٢ بزبان روسی، صفحه ١٧٣).

آری! بیدار کردن انسانهای کار- وظفیه ماست!

 

برگرفته از:

www.rkrp-rpk.ru


January 25th, 2011


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
مسایل بین المللی